دکتر غلامرضا محمدی /کویر
بهار با همه گلها که می سراید سرخ// به بوی موی تو مست است،بی قرار از تست
تو دلربا تر ازآنی که درخیال آیی
وخواندنی تر از آنی که عاشقان خوانند
غزل غزل غزل ِعشق،یادگار از تست//
چه اشتیاقِ عجیبی که بی تو عشق افروخت
چه سر نوشت غریبی که در فراقِ تو رفت
چه سینه های صبوری که درهوای تو سوخت/
ترا تمامی اسطوره هاحکایت کرد // ترا تمامی افسانه ها سرود ونوشت
و قصه ها همه در رهگذار تو گل کرد
تو در تبسم اندیشه ها غزل خواندی /
زمان ترا به تمنا به آرزو نالید// زمین ترابه تکاپو به گفتگو برخاست
وبا چراغ ترا شیخ جستجو میکرد/
تو در تصور ادراک،درتخیل عقل/ چراغ روشن فردای عاشقان بودی
بهارِ باور اندیشه های انسانی....
تو در کجای زمینی؟که لحظه لحظه ی خاک// بیاد نرگسِ چشمت ،همیشه طوفانی است.
زِ در مگر تو در آیی ،بهشتِ عشق ِ زمین .
زِدر مگر تو درآیی که داغ بنشانی /
زبی نهایتِ اندوهِ خاک دلگیرم .../
نوشته اند درآیینه های ِروشن وصل ،// چو موجِ فتنه به آخر زمان نماید روی
امیدِ آخر این خسته روزگارانی
-
نویسنده : یزد فردا
-
منبع خبر : خبرگزاری فردا
http://www.yazdfarda.com/news/af/69406/
سهشنبه 26,نوامبر,2024